بسم رب الزينب...
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتي
دل كنده ام ولي ز تنت با چه زحمتي
مي خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتي
كي گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتي
بهتر نبود جاي تو من كشته مي شدم؟
بي تو چگونه صبر كنم.... با چه طاقتي؟
از بس براي زخم لبت گريه كردهايم
چشمي نديدهام كه نديده جراحتي
تو رفتي و غرور حريمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتي
آتش زدند خيم? ما را و بعد از آن
دزديده شد تمامي اشياء قيمتي
اين بچه ها تمامي شان لطمه خوردهاند
با من ولي به شكوه نكردند صحبتي
غصه نخور حقير نشد خواهرت حسين
از فتح شام آمدهام با چه هيبتي
شرمندهام رقي? تو در خرابه ماند
لطفي كن و سراغ نگير از امانتي
عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمايت آن چشم غيرتي...
التماس دعاي مخصوص...